سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دوستی خدا را جُستم و آن را در دشمنی با معصیت کاران یافتم . [امام صادق علیه السلام]
بستنی کبریتی
 
من بهترینم پارت4

رفتم تو اتاقم تا لباس مورد نظرم و انتخاب کنم یه لباس ساده انتخاب کردم من لباسای ساده رو میدوستم(از نظر من لباس ساده خعلییی شیک تره درست میگم؟؟؟؟)یه تونیک جنس کلفت و زخیم برداشتم به رنگ طوسی که روش یه چیزای انگلیسی نوشته شده یه ساپورت سیاه دیگه به لباس زیرم کار نداشته باشید :-) خب همچنان بر روی تخت میشینیم و منتظر خواهر گرام میمانیم ساعت چنده؟به ساعت توی اتاقم نگاه کردم ااااااا تازه ساعت 6 هس خوبه هنوز و همچنان زمان میگذرد ثانیه ها ارزش دارن وقت را از دست ندهید خب من الان چیکار کنم؟اهان بریم یکم خواهرمونو اذیت کنیم جیغش در بیاد با خوشحالی از روی تخت پاشدم با لبخند رفتم طرف حموم ارووووووم در و باز کردم یدفعه برقو خاموش کردم اول صدایی ازش نیومد یهو داد زد هااااااانیییییی جونممممم؟تویییی؟

جواب ندادم ;-) چه خواهر بدجنسیم

هارا:ابجییی؟شوخی نکن دیگه؟

صداش گرفته بود فک کنم داشت گریش میگرفت الهیییی بمییییرم نه نباید ببازم یکم دیگه اذیتش کنم این کم منو اذیت کرد،خب نباید این مارو کنم خیلی مارم زشته اما یه دلم میگفت این کارو کن(شیطاااااان)

هارا که فک کنم داشت گریه میکرد:خواهرییی کوجاااایی؟هه هه خواهری؟بیا و شوخی نکن 

هیچ صدایی از خودم بیرون ندادم الهیی گناهی دلم براش میسوزه

هارا:هانی؟هه هه کجایی برق قطع شده عایاااا؟:-( ابجییییی بیا میترسم ابجیییی هه هه (همون هق هق داره گریه میکنه)ابجییی جونم 

دیگه از ترس حرفی نزد درو اروم باز کردم خیلی اروم اما سریع رفتم تو اتاقم چهرمو ترسناک درست مردم مو مصنوعی نازم و خراب مردم بدجورش کردم گذاشتم سرم این کارا رو خیلی سریع انجام دادم رفتم توی حموم هم زمان دستیگیره صدا کرد،داشت اروم درو باز میکرد،یعنی میترسه؟؟؟

در و خعلی اروم باز کرد یدفعه جلو در ظاهر شدم (جیییییییییییییییییغ)جیغ زد افتاد زمین دور خودش پارچه پیچیده بود جیغ میزد(صدا از خونشون بیرون نمیره)همینجور جیغ میزد اروم اروم رفتم جلو که دیگه دلم نیومد مو مصنوعیم و برداشتم اون هنوز سرش پایین بود و جیغ میزد منم سریع مثل چی صورتمو یه خورده پاک کردم با اب بهترش مردم از ترسناکی اومده بود بیرون سریع رفتم بغلش کردم اون بیشتر جیغ زد گفتم:اروم اجی گلم منم هانی نترس منم منم اجی جونم گریه نکن

همینجور رو زمین محکم بغلش کرده بودم و تکونش میدادم یهو سرش و بالا گرفت و من و نگاه کرد و یدفعه من و محکم بغل کرد زد زیر گریه:ابجیییییی هه هه برا چی من و ترسوندی سکته ناقص و زده بودم بی ادب،تو انقد بد نبودی؟

_ی لحظه حس اینو گرفتم که ترست بدم اخه همیشه میگفتی چه اجی ترسویی دارم میخاستم بگم تو هم ترسویی زد تو کمرم و گفت هرکسی حتی زرنگ ترین کسی هم ابنجا بود میمرد از ترس جه برسه به من یه خورده فکر کن

منم گریم گرفته بود خدایااا چرا یهو یه همچین چیزی به فکرم رسیده بود؟

_باوشه حالا پاشو اماده شو بیا من بیام حموم

هارا با هق هق گفت:من هنوز یه بار دیگه باید موهامو بشورم

_واااا خب باشه بشور من منتظر میمونم فعلا من برم

داشتم بلند میشدم که یهو گردنم و محکم بغل کرد گفت:نرووووو من میترسم

_ای بابا چه غلطی کردماااا من اینجا چیکار کنم؟

هارا:باشع باشع بیا موهامو بشور

لبخند زدم گفتم:باشه شامپو رو بده

موهاشو شستم و یکم براش داستان خنده دار تعریف کردم که از بس خندید ترس از یادش رفت اومدم بیرون اونم دور خودش حوله پیچید رفت تو اتاقش منم رفتم حموم سریع دوش گرفتم که دیر نشه اومدم بیرون لباسام و پوشیدم رفتم تو اتاقم خب لباسامو که پوشیدم یه کفش اسپرت سفید پوشیدم یه کلاه بافتنی سیاه البته موهام باز هستاااا عطرو روسرم خالیدم اومدم بیرون رفتم درو اتاق هارا رو باز کردم اونم داشت عطر میزد تیپ اسپرت آبی و صورتی کمرنگ کمرنگ زده بود اونم مثل من ساده گفتم :اوووو خواهرم عجیب خوشتیپه

هارا:اره به خودت رفتم،بریم؟

_بریم اما عجیب خوشتیپ شذی یا تو خیلی خوشتیپی یا این لباس خیلی خوش فرمه :-) 

هارا:نه بابو(خنگ)من خیلی خوش تیپم

_بیشین بیا بریم

هارا رفت کاپشن صورتیشو پوشید،لباس منم مه گرمه عین کاپشن پس نیاز نبود رفتیم بیرون از خونه خب حالا باید پیاده بریم خونه ی عمو؟؟؟؟؟ چقد من خنگم؟خب تاکسی رو برا چی گذاشتن؟هاااان هانیییی؟


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط مصی و رکی 94/5/3:: 11:25 عصر     |     () نظر