سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش به آموزش است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
بستنی کبریتی
 
من بهترینم پارت6

از وقتی ووبین اومد هارا و ووبین ما رو ترکوندن از خنده،مادرم که ریسه رفته بود رو زمین از بس خلن این دوتا وروجک،زنمو رفته بود تا چایی بیاره من و ریتا هم درباره پسر دخترای دانشگاه و سوژه هاشون حرف میزدیم و میخندیدیم اون دوتا هم داشتن کل کل میکردن که درس کی از همه بهتره تازه داشتن قرعه کشی میکردن ;-) بزرگا هم که تو عالم خودشون داشتن در مورد زندگی حرف میزدن

ریتا:راستی هانی چن روز پیش که رفته بودم رستوران یه دختره جگول وگول اومده بود تو رستوران غذا میخاس...

نذاشتم حرف بزنه و گفتم:خب عزیزم هرکی میاد رستوران لابد غذایی چیزی میخاس دیگه؟در ضمن تو پول از کوجا گرفتی؟

ریتا:این فضولی ها به تو نیومده،خب میگم یه پسره از من خوشش اومده بود یه چن تومنی به من داد

_واااااااااای خاک عالم تو سرت لابد تو هم گرفتی؟

ریتا خودشو لوس کرد و گفت:خب هانی عزیز دلم جیگرم عسلم قندکم نمیشه ردش کنم مه دلش میشکنه....!!!

_نچ خچ نچ نچ

داشت من و عین این بز مشنگا نیگا میکرد که گفتم:خب حالا به عمو نمیگم

ریتا چشمک زد و گفت:نشد دیه باید به کسی نگی حتی هارا

_ای زورگو اوکی حالا تو بگو

ریتا:چیز خاصی نبود فقط میخاستم بگم دختره جگول وگول بود

_اَااااااااااا اینهمه ناز دادی که اخر اینو بگی

ریتا:بی ادب من کوجا ناز دادم؟

_بالاخره

زنمو یهو اومد جلومون :دخترا چایی؟

من و ریتا یهو رفتیم تو فضای جیغ و داد

همچین جیغ زدیم انگار چی دیده باشیم اما حق با ماس ترسیده بودیم...

ووبین:بی ادبا شما که سکته نمیکنید من سکته میکنم میرم باز این دخترای دانشگاه بیوه میشن

_عه مگه چن تا زن داری؟

ووبین:هی فضولی نکن جون خودت

_بکنم چی میشه؟

ووبین:هیچی فقط ووبین از کوره در میره :-) :-) :-) 

تازه متوجه شدیم که دوتا فنجون چایی از دست زنمو ریخته پایین وای وای

ریتا :واسا مامان من کمک میکنم(خب باید ببدونید که بنده تنبلم....)

ووبین:اخجووووووووووووووووون من بردم و من بردم جان جان

همه با بهت نگاش میکردیم

عمو و زنمو:چیشده ووبین؟

ووبین:سه بار اسم من افتاده تو قرعه کشی من بردمممم درس خون منم که منم روم شک نکنین

زنمو:منکه رو پسرم شک ندارم از بس درس خونه حتی لپ تاپشم از وقتی با ووبین دوس شده درس خون شده هوشش بالاااا

(واااااااای عجب زنمویی داریم ماها دست انداخته ووبین و ;-)) 

ووبین:دست شما مادر عزیزو گرانقدر درد نکند خعلی شما مهربونید اصن شما لطف دارید در حق ما ممنون ممنون


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط مصی و رکی 94/5/15:: 2:33 عصر     |     () نظر